نویسندگان مشهور روانشناسی

نظریه پردازان و دانشمندان روانشناسی جهان

در این بخش شما را با چند تن از معروف‌ترین و تاثیرگذارترین نظریه پردازان و دانشمندان روانشناسی جهان در حوزه روانشناسی مثبت گرا ، خودشکوفایی و درمان مبتنی بر تعهد و پذیرش یا (ACT) آشنا می‌کنیم و به بررسی مهم‌ترین عملکرد و فعالیت‌ها و همچنین نوشته‌ها و کتاب‌های معروف نویسندگان روانشناسی می‌پردازیم که هر یک به نوبه‌ای در این حوزه‌ها به پژوهش پرداخته و سهمی در توسعه و پیشرفت این علوم روانشناسی و ایجاد چشم اندازی منحصر به فرد داشته‌اند. مطالعه بیوگرافی اجمالی درباره این روانشناسان معروف کمک شایانی به درک و عمیق سازی علوم روانشناسی می‌کند.

همه ما درباره این که روان‌شناسی چیست و روانشناسان چه کاری انجام میدهند تصوراتی داریم. دانشمندان روانشناسی برای افرادی که دچار مشکل هستند مشاوره و درمان ارائه می‌دهند. اما صدها هزار روانشناس در جهان وجود دارد و اکثر آن‌ها کارهایی را انجام می‌دهند که احتمالاً شما از آن‌ها بی‌اطلاع هستید.
اکثر نظریه پردازان روانشناسی در آزمایشگاه‌های تحقیقاتی، بیمارستان‌ها و سایر محیط‌های زمینه‌ای کار می‌کنند که در آن رفتار انسان‌ها و حیوانات را مورد مطالعه قرار می‌دهند. به عنوان مثال، بهترین روانشناسان در بخش روانشناسی دانشگاه مریلند بر موضوعات متنوعی مانند اضطراب در کودکان، تأثیر کافئین بر تفکر و چگونگی افراد مختلف تمرکز دارند. روانشناسان معروف دنیا موضوعاتی مانند اعتیاد به الکل و مواد مخدر، حافظه، احساسات، هیپنوتیزم، عشق و آنچه که موجب پرخاش فرد می‌شود و روانشناسی سیاست، تعصب، فرهنگ و دین را نیز مورد مطالعه قرار میدهند. دانشمندان روانشناسی همچنین در مدارس و بر روی مشاغل کار می‌کنند و از روش‌های مختلفی از جمله مشاهده، پرسشنامه، مصاحبه و مطالعات آزمایشگاهی برای کمک به افراد استفاده می‌کنند.
علیرغم تفاوت در علایق، زمینه‌های مطالعه و رویکردها، همه دانشمندان روانشناسی معروف دنیا در یک چیز مشترک هستند: تکیه بر روش‌های علمی. روانشناسان تحقیقی از روش‌های علمی برای ایجاد دانش جدید در مورد علل رفتار استفاده می‌کنند، در حالی که متخصصان روانشناسی، مانند روانشناسان بالینی، مشاوره ای، صنعتی-سازمانی و مدارس، از تحقیقات موجود برای آگاهی بخشی به زندگی روزمره دیگران استفاده می‌کنند. علم روانشناسی هم برای محققان و هم برای متخصصان اهمیت دارد.
همه انسان‌ها نظریه پرداز روانشناسی هستند. همه علاقه مند به پرسش و پاسخ به سوالاتی پیرامون جهان خود هستند. ما می‌خواهیم بدانیم چرا چیزی اتفاق می‌افتد، چه زمانی و آیا احتمال دارد دوباره اتفاق بیفتد و چگونه آن‌ها را تکثیر یا تغییر دهیم. چنین دانشی ما را قادر می‌سازد تا رفتار خود و دیگران را پیش بینی کنیم. ما حتی ممکن است هرگونه اطلاعات جمع آوری شده از طریق مشاهده یا اندازه گیری را برای کمک به خودمان مورد مطالعه قرار دهیم. استدلال شده است که مردم "دانشمندان روزمره" هستند که پروژه‌های تحقیقاتی را برای پاسخ به سوالات مربوط به رفتار انجام می‌دهند.
هنگامی که در یک آزمون مهم ضعیف عمل می‌کنیم، سعی می‌کنیم بفهمیم چه چیزی باعث عدم درک مطالب ما شده است و چه چیزی ممکن است به ما کمک کند دفعه بعد بهتر عمل کنیم. وقتی دوستان خوب ما در زندگی‌شان دچار بحران می‌شوند و از یکدیگر طلاق می‌گیرند ما سعی می‌کنیم تعیین کنیم که چه اتفاقی افتاده است.
همه دانشمندان، اعم از فیزیک دان، زیست شناس، جامعه شناس و یا دانشمندان علم روانشناسی ، از روش‌های تجربی برای مطالعه موضوعات مورد علاقه خود استفاده می‌کنند. روش‌های تجربی شامل فرآیندهای جمع آوری و سازماندهی داده‌ها و نتیجه گیری در مورد آن داده‌ها است. روش‌های تجربی مورد استفاده دانشمندان در طول سالیان متمادی توسعه یافته است و زمینه‌ای برای جمع آوری، تجزیه و تحلیل و تفسیر داده‌ها در چارچوبی مشترک فراهم می‌آورد که در آن می‌توان اطلاعات را به اشتراک گذاشت.
رویکردها و دیدگاه‌های روانشناسی که بزرگان روانشناسی برای ارزیابی موضوعات مورد علاقه خود استفاده کرده‌اند در طول تاریخ روانشناسی به طور چشمگیری تغییر کرده است. شاید مهم‌تر از همه، این حوزه به طور مداوم از حدس و گمان در مورد رفتار به سمت رویکردی عینی و علمی حرکت کرده است زیرا فناوری موجود برای مطالعه رفتار انسان بهبود یافته است. همچنین هجوم فزاینده‌ای از زنان به این حوزه وجود داشته است. اگرچه اکثر روانشناسان اولیه مرد بودند، اما در حال حاضر اکثر روانشناسان، از جمله روسای مهمترین سازمان‌های روانشناسی که در همین بخش نیز معرفی شده‌اند، زن هستند.
اولین دانشمندان روانشناسی معروف دنیا که آن‌ها را می‌شناسیم فیلسوفان یونانی افلاطون (428-347 قبل از میلاد) و ارسطو (384-322 قبل از میلاد) هستند. این فیلسوفان بسیاری از سوالات مشابهی را که روانشناسان امروزی می‌پرسند را مطرح کردند. به عنوان مثال، آن‌ها تمایز بین طبیعت و پرورش و وجود اراده را زیر سوال بردند. افلاطون در مورد طبیعت استدلال می‌کرد و معتقد بود که برخی از دانش‌ها به طور ذاتی در انسان وجود دارند، در حالی که ارسطو بیشتر طرفدار پرورش بود و معتقد بود که دانش در درجه اول از طریق یادگیری و تجربه به دست می‌آید.

تمامی حقوق این وب سایت متعلق به موسسه آموزشی انتشاراتی بارسا می باشد.